بهنام بقچهاش را باز کرد و گفت: بیا آقا محمد، برایتان کنسرو، نارنجک و خشاب آوردم. کروکی تانکها و مقر عراقیها را هم کشیدم.» تکه کاغذ را به نورانی داد. چشمان نورانی از پس شیشهی عینکش، گرد شد.» در ادامه خاطراتی از این نوجوان شهید میخوانیم.
چه شیریتن اس پرچم عزای تو جایگزین پرچم محرم شده باشد
خدا را شکر میکنم که کمال تنها نیست
حجت الاسلام دشتی در یادواره شهدای سلیاکتی نور:شهدا زنده اند و این انقلاب صاحب دارد +تصاویر
شهید ,» ,نورانی ,شیشهی ,پس ,چشمان ,شیشهی عینکش، ,پس شیشهی ,عینکش، گرد ,گرد شد ,شد »
درباره این سایت